درمورداسکیزوفرنی:
اسکیزوفرنی:
گروهی از اختلالات که در آنها شخصیت به کلی در هم میریزد، واقعیت تحریف میشود و شخص از داشتن کارکرد در زندگی روزمره درمیماند اسکیزوفرنی نام دارند. اسکیزوفرنی در همهی فرهنگها دیده میشود حتی در فرهنگهایی که گرفتار استرسها و تنشهای تمدن صنعتی نشدهاند ، حداقل ۲۰۰ سال است گریبانگیر بشر شده است. این اختلال حدود ۱% جمعیت را گرفتار میکند، میزان بروز آن در زن و مرد یکسان است و معمولاً در اواخر نوجوانی تا اوایل بزرگسالی آشکار میشود (شروع آن در غالب موارد بین ۱۵ تا ۳۵ سالگی است(
کسانی که برچسب اسکیزوفرنی به آنان داده میشود معمولاً چند سال باید در بیمارستان بستری شوند؛ و در هر دوره زمانی نیمی از تختهای بیمارستانهای روانی را اشغال کردهاند و بخش بزرگی از بیماران سرپایی هستند. بروز بیماری اسکیزوفرنی در مواردی به صورت تدریجی است به این ترتیب که شخص رفته رفته رفتارهای نامناسب و انزواگزینی بیشتر و بیشتری نشان میدهد. در موارد دیگری آغاز بیماری ناگهانی و یکباره است و به صورت آشوب و آشفتگی هیجانی وگم گشتگی شدید آشکار میشود؛ به عنوان عوامل آشکارساز این دورهی توفانی معمولاً شخص مدتی گرفتار استرس و تنش و انزواگزینی، و اشتغال فکر به خود و احساس ناامنی است.
مشخصات اسکیزوفرنی:
نشانههای این بیماری صرفنظر از اینکه ناگهانی آشکار شود یا به تدریج، بسیار متعدد و گوناگون است. ویژگیهای اصلی اسکیزوفرنی را در دستههای زیر میتوان خلاصه کرد ـ هر چند لزوماً در هر کسی که این اختلال برای او تشخیص داده میشود همهی این علایم آشکار نمیشود.
اختلال فکر و توجه: در اسکیزوفرنی، هم فرایند تفکر اختلال پیدا میکند و هم محتوای فکر. نوشتهی زیر به قلم بیمار اسکیزوفرنی نشان میدهد درک تفکر اسکیزوفرنیایی تا چه اندازه دشوار است:
«اگر اشیاء یا چرخش کشاورزی یا سطوح در نگاهها بچرخد و از لحاظ زمانی با هر چیزی میزان شود؛ من به یک رشته مدارک قبلی اشاره میکنم که در اظهار نظرهای پیشینم واقعیتهای وارسی شدهای بودند و چیزی دیگر هم هست که مربوط میشود به دخترم که قسمت پایین گوش راستش پهن است، و اسمش مری لر است. بخش عمدهی انتزاع ناگفته و ناکرده مانده در این شربت ساخته شده از شیر و آنهای دیگر ناشی میشود از اقتصاد، مشتقات، کمک هزینه، ورشکستگی، ابزارها، ساختمانها، اوراق بهادار، قرضههای ملی، آت آشغالوقتی، هوا حرفهها، دولت در سطح اضمحلال و نیز فیوزها در دستگاههای الکترونیکی که همه قبلاً حالتهایی بودند نه الزاماً مستند.
این کلمات و عبارات به طور مجزا معنا دارند اما در ارتباط با یکدیگر فاقد معنا هستند. کنار هم چیدن کلمات و عبارات نامربوط به هم و تداعیهای ویژه بین کلمات (که گاهی « آشفته گویی » یا « سالاد کلمات » نامیده میشود) از مشخصات نوشتهها و گفار افراد اسکیزوفرنیایی است؛ و بازتابی است از سست شدن یا واپاشی تداعیها در شخص: فکرهای شخص از موضوعی به موضوع دیگری میپرد طوری که نامرتبط به نظر میرسند. سیلان و جریان یافتن کلمات در آنان غالباً تحت تأثیر صدای کلمات است تا معنای آنها. پاسخهای بیمار در گفتگو با پزشک در متن زیر، گرایش به ساختن تداعی بر حسب آهنگ کلمات یا تداعیهای آوایی را نمایش میدهد:
پزشک: چه داروهایی میخوری؟ هنوز هالدول (نام داروی ضد روانپریشی) میخوری؟
فکر بیمار: Foul Wall (تکان سر به تأیید ـ بی جوابی محتوای فکر، در پرسشهای دیگری آشکار شده
پزشک: ویتامین چطور؟
Seven Sins تکان سر به تأییدپزشک: خیال نمیکنم همهی دواهایت را بخوری.
Pencil leads
به نظر میرسد هستهی اصلی اختلال فکر در اسکیزوفرنی ناتوانی کلی از کنار گذاردن محرکهای نامربوط باشد. اکثر مردم عادی میتوانند توجه و دقت خود را به طور انتخابی بر چیزی متمرکز کنند؛ و از میان انبوه اطلاعات حسی که دریافت میکنند محرکهایی را در ارتباط با تکلیف کنونی خود انتخاب کرده سایر محرکها را ندیده بگیرند. اما کسی که دچار اسکیزوفرنی است ظاهراً نمیتواند محرکهای نامربوط را کنار بگذارد یا در میان دروندادها، دادههای مربوط را تشخیص دهد، چنانکه در نمونهی زیر از گفتههای بیماری اسکیزوفرنیایی دیده میشود.
نمیتوانم حواسم را روی چیزی متمرکز کنم. پراکندی توجه، آزارم میدهد. درگیرِ گفتگوهای گوناگی هستم. گویی نوعی گیرنده هستم . صداها به من میرسند اما احساس میکنم مغزم نمیتواند آنها را حل و فصل کند. برایم سخت است حواسم را روی یکی از صداها متمرکز کنم.
احساس ناتوانی در کنترل توجه و دقت و متمرکز ساختن افکار خویش، از اختلالهای اصلی تجربه اکسیزوفرنیایی است. این بیماران علاوه بر درگیر بودن با فرآیندهای فکری در هم ریخته، گرفتار اختلال محتوای فکر نیز هستند. غالب آنان نسبت به بیمار بودن خود بینش ندارند. در برابر این پرسش که چه مشکلی دارند یا به چه علت بستری شدهاند به نظر میرسد درک و شناختی از وضع خود ندارند و کمتر متوجه میشوند که رفتارشان غیرعادی است. این بیماران گرفتار هذیان هم هستند یعنی باورهایی که بیشتر مردم آنان را برداشت غلط از واقعیت به شمار میآورند. رایجترین هذیانهای آنان، اعتقاد به تلاش نیروهای خارجی برای کنترل و اداره کردن افکار و اعمال آنهاست. از انواع هذیانهای نفوذ یکی هم اعتقاد به پخش و انتشار یافتن افکار شخص است طوری که برای دیگران قابل شنیدن مینماید، تحمیل و القای افکار ناشناخته (که متعلق به خود شخص نیست) در ذهن او، یا احساسات یا اعمالی که نیروی خارجی بر شخص هموار میکند.. اعتقاد به اینکه گروهها یا مردمان معینی شخص را تهدید میکنند یا بر علیه او نقشه میکشند (هذیانهای توطئه) نیز در این بیماری شایع است. در بعضی موارد نیز اعتقاد به نیرومندی و اهمیت خویش مطرح میشود هذیانهای عظمت
اصطلاح پارانوییدی برای بیمارانی به کار میرود که هذیان توطئه دارند. شخص ممکن است به دوستان و وابستگان خود به این معنا مشکوک باشد که میخواهند او را مسموم کنند یا او را زیر نظر دارند. تعقیبش میکنند یا پشت سرش حرف میزنند. جنایتهای مشهور به فاقد انگیزه که طی آن، کسی به شخص دیگری حمله میکند یا او را میکشد و هیچ علت آشکاری در بین نیست گاهی توسط کسانی صورت گرفته که بعدها تشخیص اسکیزوفرنی پارانوییدی برای آنان مطرح شده .البته این قبیل رویدادها بسیار کمیاب و نادر است. غالب بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی خطری متوجه دیگران نمیسازند، هر چند گم گشتگی و سرگشتگی موجب خطر آفرینی برای خود آنان است.
اختلال ادراک:
غالب کسانی که گرفتار دورههای حاد اسکیزوفرنی هستند گزارش میدهند که دنیا در نظرشان متفاوت مینماید: (صداها بلندتر هستند و رنگها تندتر). ممکن است احساس کنند بدنشان همان بدن سابق نیست: (دستها بسیار بزرگتر یا بسیار کوچکتر، پاها بسیار دراز، جای چشمها در صورت تغییریافته). بعضی بیماران نمیتوانند خود را در آیینه تشخیص دهند، یا تصویر خود را در آیینه، به عنوان نسخه سوم میبینند. مهمترین اختلال ادراک، توهم است یعنی داشتن تجربههای حسی علیرغم فقدان تحریک خارجی یا تحریک کافی. توهم شنیداری (معمولاً صداهایی که به شخص میگوید دست به چه کاری بزند یا کارهایش را چطور انجام دهد) رایجترین توهم شنیداری است. توهم دیداری (دیدن موجودات عجیب و غریب یا موجودات بهشتی) کمتر گزارش شده است. سایر توهمات حسی (بوی بد از بدن خود شخص، سم داشتن غذا، احساس فرو رفتن سوزن در بدن) کمتر شنیده میشود.
توهمها غالباً ترسناک و حتی هولآور هستند؛ مانند نمونه زیر:
در یک دوره زمانی همین که به همکارانم نگاه میکردم صورتشان عوض میشد: با دندانهای برآمده مثل نیش مار میخواستند مرا بدرند. بیشتر وقتها از ترس پاره پاره شدن جرأت نمیکردم به صورتشان نگاه کنم. این احوال یک لحظه مرا رها نمیکرد. حتی وقتی تلاش میکردم بخوابم هیولاها نمیگذاشتند ـ بعضی وقتها در جستجوی آنها همه جای خانه را میگشتم. در خواب و بیداری مرا تحلیل میبردند. احساس میکردم هیولاها مرا پاره پاره خواهند کرد.
ممکن است توهم بیمار مستقل از هذیان باشد و یا بخشی از باور هذیانی وی، بیماری که مرتباً میشنود اورا تهدید به مرگ میکنند و در عین حال آن صداها را بخشی از نقشه برای از بین بردن خودش به خاطر نیروهایش ـ می داند، نمونه ای است از توهم همراه با هذیان.
با این همه، توهمها از یک جهت تفاوت زیادی با تجربههای معمولی و عادی ندارند. رویاهای آدمی یادآور چند و چون توهم های دیداری هستند. اما البته برای اغلب مردم رویاها فقط در هنگام خواب روی می دهند. بنابراین ممکن است همان فرآیند پیامهای عصبی که رویا را در بیداری بازداری میکند در بیماران اسکیزوفرنیایی از کار بیافتد و در نتیجه دچار توهم شوند.
توهمهای شنیداری ممکن است خاستگاهش در تفکر عادی و معمولی باشد. آدمی غالباً گفتگوی درونی دارد به این ترتیب که دربارهی کارهایش به خودش یادآوری میکند یا با شخص دیگری گفتگوی تصوری دارد؛ حتی گاهی به صدای بلند با خودش حرف می زند. صداهایی که این بیماران میشنوند از قبیل شنیدن نامشان یا اینکه چه کاری باید انجام دهند، شباهت به گفتگوهای درونی دارد. نکته اینجاست که این بیماران توهم شنیداری را از درون خودشان نمی دانند و باور ندارند بتوانند آنها را کنترل کنند. به این ترتیب نکته ی اصلی در تجربه اسکیزوفرنیایی این است که شخص نمیتواند بین امور درونی و بیرونی یا واقعی و تخیلی تمایز قائل شود.
اختلال در جلوه هیجانی: بیماران اسکیزوفرنیایی معمولاً نمی توانند پاسخهای هیجانی بهنجار یا مناسب از خود نشان دهند. در موقعیت هایی که بایستی غم و اندوه یا شادمانی نشان دهند بی اعتنا و بی تفاوت میمانند. مردی ممکن است خبر شود که دخترش گرفتار سرطان شده اما هیچ نوع پاسخ هیجانی از خود نشان ندهد. این کندی یا خموشی هیجانی ممکن است آشوب درونی او را پنهان کند اما به صورت طغیانهای خشم جلوه گر شود.
گاهی در بیمار اسکیزوفرنیایی بعضی جلوههای هیجانی دیده می شود که تناسبی با فکرهایی که میخواهد بیان کند یا با موقعیت موجود ندارد. بیمار ممکن است در حالی که از رویداد اندوهناکی سخن میگوید لخبند بر لب داشته باشد. از آنجا که هیجانهای آدمی تحت تأثیر فرآیندهای شناختی هستند بنابراین چندان شگفت آور نیست که اندیشهها و ادراکات درهم ریخته، با تغییراتی در پاسخهای هیجانی متناسب همراه شود چنانکه در نمونهی زیر دیده می شود:
در طول نیمی از صحبتم به طور همزمان به چیزهای بسیار زیادی فکر میکنم، وقتی به چیزی می خندم که هیچ ربطی به موضوع صحبتم ندارد، مردم باید هم خیلی تعجب کنند چون موضوع این است که آنها نمی دانند در درون من چه می گذرد و در سرم چه غوغایی بپاست. میبینید؟ ممکن است درباره موضوعی جدی حرف بزنم و همزمان با آن چیز مضحکی هم به ذهنم بیاید و مرا به خنده بیندازد. اگر می توانستم هر زمان فقط روی یک موضوع تمرکز داشته باشم آنقدر هم احمق به نظر نمی آمدم.
نشانههای حرکتی و جدایی از واقعیت
بیماران اسکیزوفرنیایی غالباً کارهای حرکتی عجیب و غریب از خود نشان میدهند. ممکن است شکلک درآورند. چهرهشان وضعت عجیبی پیدا کند یا با حرکات انگشتها و دست و بازو حالتهای بدنی معینی را تکرار کنند. بعضی از آنان بسیار برانگیخته و ناآرام میشوند و نظیر وضعی که بیماران شیدایی پیدا میکنند مرتباً این سو و آن سو میروند. برخی نیز در نهایت کم تحرکی قرار میگیرند و به کلی فاقد پاسخدهی و تحرک میشوند و ساعتها در یک وضعیت بدنی غیرعادی بی حرکت میمانند. ممکن است بیمار با پاهای باز و دستی که به سوی سقف دراز شده ساعتها مجسمه وار یا در بی تحرکی کاتاتونیایی باقی بماند. چنین آدمی که به کلی از واقعیت جدا مانده ممکن است در برابر افکار و تخیلات درونی خود واکنش نشان میدهد.
کاهش توان کار و فعالیت: این بیماران علاوه بر نشانههای یاد شده از انجام کارهای معمولی و عادی روزمره نیز باز میمانند. اگر این اختلال در نوجوانی روی دهد، شخص توان کار و تلاش برای تحصیل را از دست میدهد. مهارتهای اجتماعی او و دوستانش کاهش مییابد. بزرگسالان اسکیزوفرنیایی اغلب نمیتوانند شغلی پیدا کنند یا به شغلشان ادامه دهند. بهداشت و پاکیزگی شخصی در آنان از بین میرود. از بودن با دیگران اجتناب میکنند. نشانههای بیماری اسکیزوفرنی متعدد و گوناگون است. کوشش برای به دست آوردن تصویری گویا از نشانههای این بیماری با توجه به اینکه بعضی از آنها مستقیماً از بیماری ناشی میشوند اما بعضی دیگر واکنش به زندگانی بیمارستانی یا واکنش به داروهای مصرفی هستند، پیچیده و دشوار است.
شناخت اسکیزوفرنی:
احتمال دارد این بیماری دارای خاستگاههای زیستی نیرومندی باشد، با این حال استرس و تنش محیطی میتواند مردمانی را که در برابر این بیماری آسیب پذیر هستند به سوی انواع شدید این اختلال یا دورههای مکرر دچار آمدن به جنون سوق دهند.
دورنمای زیستی: بررسیهای خویشاوندی نشان داده که برای ابتلا به اسکیزوفرنی نوعی زمینه وراثتی دست اندکار است؛ به این معنا که در خویشاوندان بیماران اسکیزوفرنیایی احتمال ایجاد این بیماری بیشتر است تا در خویشاوندان کسانی که سابقهای از این بیماری ندارند. توجه کنید که احتمال ابتلا همزاد دیگر هر دو قلوی یک تخمکی که یکی دچار این بیماری شده سه برابر احتمال مشابه برای دوقلوهای عادی و ۴۶ برابر همین احتمال برای کسی است که خویشاوند اسکیزوفرنیایی ندارد. با این حال و علیرغم برخورداری از ژنهای یکسان، کمتر از نیمی از همزادان دوقلوهای یک تخمکی که یکی گرفتار اسکیزوفرنی شده به این بیماری دچار میشود. این واقعیت خود به سهم و نقش متغیرهای غیر وراثتی اشاره دارد.
رابطهی وراثتی و اسکیزوفرنی، خطر ایجاد اسکیزوفرنی در طول زندگی تا حدود زیادی تابعی از میزان ارتباط وراثتی شخص با بیمار اسکیزوفرنیایی است، نه میزان اشتراک محیطی آنها. ارتباط وراثتی کسی که پدر و مادرش هر دو اسکیزوفرنی هستند به صورت درصد نمیتواند بیان شود، بلکه در این مورد رگرسیون « ارزش وراثتی » شخص به والدین ۱۰۰% است نظیر دوقلوی یک تخمکی.
آن دسته از بینظمیهای وراثتی که زمینهی ابتلا را به اسکیزوفرنی فراهم میآورند چگونه بر مغز تأثیر میگذارند؟ بررسیهای جاری بر دو زمینه تحقیقی تمرکز یافته است؛ ساختار مغز و بیوشیمی مغز، در مغز بیماران اسکیزوفرنیایی دو دسته نارسایی ساختاری، شناسایی شده یکی اینکه قشر مخ در بخش جلوی پیشانی بعضی اسکیزوفرنها (نسبت به مردنا فاقد این بیماری) کوچکتر است و فعالیت کمتری میکند. بخش جلوی پیشانی قشر مغز بزرگترین منطقهی مغز آدمی و شامل تقریباً ۳۰% از کل قشر مغز است و با همهی دیگر مناطق قشر مغز و همچنین دستگاه کناری (که در هیجان و شناخت دست دارد) و گروههای پایهیی (درگیر در حرکات بدنی) پیوندهایی دارد. این بخش از پیشانی قشر مغز نقش پراهمیتی در زبان، جلوه هیجانی، طراحی و آفرینش فکرهای تازه و تدارک تعاملهای اجتماعی بازی میکند. به این ترتیب منطقی مینماید که مردمانی که بخش جلوی پیشانی قشر مغز آنان به صورت بارزی کوچک یا نافعال باشد، نارساییهای گوناگونی در شناخت، هیجان و تعامل اجتماعی خود نشان دهند؛ چنانکه در اسکیزوفرنها دیده میشود.
دوم اینکه در اسکیزوفرنها بطنهای مغز (فضاهای مملو از مایع) بزرگ هستند. وجود بطنهای بزرگ حاکی از پلاسیدگی یا تباهی در سایر نسوج مغز است. تباهی مناطق معینی از مغز که منجر به بزرگ شدن بطنها میشود میتواند نمودهای گوناگون رفتار اسکیزوفرنها را نتیجه بدهد.
هر چند نظریههای شیمی مغز در باب اختلالهای خلق و هیجان بر دو پیام عصبی نوراپی نفرین و سروتئین تمرکز یافته، برخی محققان معتقدند دوپامین عامل اصلی این اختلالهاست. نظریههای دوپامینی اولیه درباره اسکیزوفرنی تراکم زیادهی دوپامین در مناطق حساس مغز را عامل این اختلال ها به شمار میآورد. امروزه این نظریهها بسیار ساده به شمار میآیند. نظریههای روز در این باره میگویند عدم توازن پیچیدهای در میزان دوپامین مناطق گوناگون مغز در کار است. نخست اینکه بیش فعالی دوپامینی در دستگاه مزولیمبیک (بخشی در زیر قشر مغز، فعال در شناخت و هیجان) میتواند منجر به نشانههای « ایجادی » اسکیزوفرنی از قبیل توهم، هذیان و اختلال فکر شود. از سوی دیگر کم کاری دوپامینی در ناحیه جلوی پیشانی مغز (فعال در توجه و دقت، انگیزش و سازماندهی رفتار) نیز مطرح است که میتواند به نشانههای « سلبی » اسکیزوفرنی از قبیل فقدان انگیزه، ناتوانی از مراقبت از خویش و جلوههای هیجانی نامتناسب بیانجامد.
دورنمای روانی و اجتماعی:
هر چند رویدادهای تنش زا نمیتواند منجر به ایجاد نشانگان کامل اسکیزوفرنی شود با این حال در مردمانی که آمادگی زیستی برای ابتلا به این بیماری را دارند عوامل روانی ـ اجتماعی نقش پراهمیتی در وخامت و شدت و نیز راه اندازی دورههای این روانپریشی بر عهده دارد. عمدهترین تنشزاهایی که اخیراً درباره آنها بررسی صورت میگیرد تنشزاهای برخاسته از خانواده است. خانوادههایی که اعضای آن هیجانات خود را به وفور آشکار میکنند، بیش از اندازه در زندگی یکدیگر مداخله میکنند و از عضو دچار اختلال حمایت به عمل میآورند و در عین حال او را به باد انتقاد میگیرند و خشم و خصومت خود را متوجه او میسازند، آسیبی ترین تنشها را فراهم میآورند. اسکیزوفرنهای خانوادههایی که به وفور هیجانات خود را آشکار میسازند ممکن است نسبت به اسکیزوفرنهای خانوادههایی که کمتر هیجاناتشان را ابراز میکنند سه تا چهار برابر بیشتر گرفتار یک دوره دیگر بیماری ]عود[ شوند. به این ترتیب زندگی در خانوادهای که به وفور هیجاناتش را ابراز میکند، شخص را با تنشهایی فراتر از توان بیماران اسکیزوفرنیایی برای حل و فصل آنها مواجه ساخته و در نتیجه دوره دیگری از روانپریشی تدارک میشود.
منتقدان این دسته از پژوهشها میگویند خشم و مزاحمتی که در بعضی خانوادههای بیماران اسکیزوفرنیایی دیده میشود میتواند بیشتر به سبب نشانههای بیمارگونی باشد که عضو گرفتار اختلال نشان میدهد نه اینکه خود، عاملی باشد برای تشدید بیماری. به این معنا که اگرچه خانوادهها در برابر نشانههای ایجابی (از قبیل توهم) متحمل وبردبار هستند ـ زیرا آنها را کنترل ناشدنی میدانند، لیکن در مورد نشانههای سلبی (از قبیل فقدان انگیزه در بیمار) تحمل و بردباری ندارند. این گونه نشانههای سلبی موجب تشدید رفتارهای نامساعد اطرافیان شده و بیمار را بیشتر در معرض عود و بازگشت بیماری قرار میدهد.
تبیین دیگری برای رابطهی بین شدت ابراز هیجانها با عود و بازگشت بیماری را در این واقعیت میتوان مشاهده نمود که آن دسته از اعضاء خانواده که ابراز هیجانها در آنان شدت دارد، خود شواهدی از اختلال روانشناختی دارند. به این ترتیب میتوان گفت اگر اسکیزوفرنها در چنین خانوادههایی بیشتر در معرض عود و بازگشت بیماری قرار دارند بیشتر به این علت است که گرفتار زمینه ارثی شدیدتری هستند ـ نه اینکه چون ابراز هیجان در خانواده شدیدتر است. در هر حال درمانهایی که موجب کاهش ابراز هیجان اعضای خانواده اسکیزوفرنها شده میزان عود و بازگشت را در این قبیل خانوادهها کمتر کرده است.